هجوم خاطرات

ساخت وبلاگ
 خب خوشبختانه جامعه به درصدی از روشن فکری رسیده که به خودکفایتی رسیدیم و بعضا میتونیم صادر کنیم به کشورهای همسایهاین روشنفکر ها...شاخ ها...لایف استایل ها...اینا به غیر نت و اینستا و ازین حرفا ، جای دیگه ای هم خودشونو به منسه ظهور نمیزارن؟..مثلا تو مکان های عمومی و حقیقی و کلا زندگی واقعی...واقعا عجیبه با داشتن این سرمایه ها و این نوابغ ، جهان اول و کلا اتحادیه اروپا الگو برداری نمیکنن ازمون...کجایین کتاب خون ها؟نیچه ای ها؟....کاش یکم به جای تقویت ظاهر و استایل و تصویر خودمون تو نگاه بقیه ، به فکر تقویت درون مایه میبودیم...که انقدر پوچ و تهی نباشیم...خلاصه میگن که : از کوزه همان برون تراود که در اوست....سعی نکن بازی کنی...فقط خودت باش... مطلب دوم اینکه :امشب آقا مهران مدیری (عزیز دلمان) حرف قشنگی زد...مضمونش این بود که اگه نمیخوای مورد قضاوت قرار بگیری ، خب خودتم وسایل قضاوتو جمع کن از دسترس!...من یکی از دلایل حذف اکانت های شخصیم از فضای مجازی(اینستا و توییتر و همه چی) واقعا مهران مدیری و عقیده اش به "دوری از فضای مجازی" بود...چون خیلی قبولش دارم و از الگو های فکری منه ایشون...(الگو های دیگه ای هم دارم که به نوبه خودشون معرفی میکنم در واقع من تلفیقی از چند نظریه هستم)...من هم از قضاوت شدن و هم از قضاوت کردن بدم میاد...از سرک کشیدن...از خودنمایی...از حریم شخصی که حفظ ن هجوم خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت هجوم خاطرات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : artarchstudent بازدید : 57 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 1:18

 در سال های آینده که دیگر ایران خشکسالی شده و تقریبا برف و بارانی نخواهد بود ، من تعریف خواهم کرد:"روزی بود که برف سنگینی بارید...من خودم به چشم دیدم...همه جا لایه های سفید برفی ، خاکستریه شهر دود زده را پوشانده بود...و میشد پشت پنجره ایستاد و هیاهوی سقوط دانه های پنبه ای را تماشا کرد....من تعریف خواهم کرد که شب با ترس از اینکه تا فردا صبح تمام شود به خواب رفتم و صبح با دیدن خانواده که به سرکار نرفته و دیگ آشی که روی گاز قل میزد ، یقین پیدا کردم رویا نبوده و هنوز می بارد...من تعریف خواهم کرد فشردن لیوان چای بین انگشت ها در حالی که به عمق بارش آسمان خیره شدی و گرم ترین خاطرات و افکار همیشگی ات را مرور میکنی ، چقدر لذت بخش است...."..البته من امیدوارم هرگز چنین اتفاقی نیوفته و این برف بار ها و بار ها تکرار بشه....ایران خشکسالی نشه...و خدای بزرگ باز هم با نگاه مهربونش مارو دوست داشته باشه.....خدایا مرسیبرچسب‌ها: شکرگزاری هجوم خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت هجوم خاطرات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : artarchstudent بازدید : 52 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 1:18

 میگما...چقدر خوبه آدم میتونه کتاب بخونه :)اگه یه روزی طی اتفاقی چیزی چشمام دیگه نتونه ببینه...یا اونقدر پیر بشم که نور چشمام بره....یا ذهنم از کار بیوفته نتونم چیزی بخونم و تحلیل کنم...یا قدرت تخیل و تصورمو از دست بدم...یا حتی ازونا بدتر ، درگیر روزمرگی بشم و از کتابام فاصله بگیرم....اون وقت...اون وقت.......جدید ترین کتابی که خوندم "ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد" اثر "پائولو کوئلیو"...همین الان تمومش کردم....هر کتاب جدیدی که میخونم میشه کتاب مورد علاقم...عجیب نیس؟...یه خلاصه و تحلیل خودمو ازش مینویسم و به اشتراک میزارم حتما...پست بعدی...برچسب‌ها: کتاب هجوم خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت هجوم خاطرات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : artarchstudent بازدید : 70 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 1:18

من ارادت خاصی به تک تک شعرای معاصر دارم... اما باید بگم اگر قرار باشه لیستی بنویسم ، همیشه و همیشه در صدر اون ، فروغ فرخزاد خواهد بود.... فروغ عزیزم ، فروغ پر فروغ ما ، جانه جانان ، سالروز تولدت به همه ی ما مبارک...چقدر افتخار میکنم بهت....تو نمونه ی ادامه ی زندگی بعد از مرگ هستی...تو ثابت کردی مرگ پایان نیست...بلکه آغازی دوباره ست...چرا که تو ادامه داری...در روح ما و در نسل های بعد ما.....با عشق ، وانوش  . . من از نهایت شب حرف می‌زنم   من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می‌زنم اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم . . فروغ_فرخزاد برچسب‌ها: تبریک, فروغ فرخزاد+ نوشته شده در  جمعه ۸ دی ۱۳۹۶ساعت   توسط Artarchgirl  |  هجوم خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت هجوم خاطرات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : artarchstudent بازدید : 64 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 4:50

. 13 دلیل برای اینکه... جدیدترین سریالی که دیدم...تو سبک تینیجری هست...اما خب دیدنش خالی از لطف نبود...متاثر کننده بود...و واقعیت های نوجوون نسل جدیدو به تلخی نمایش میداد... داستان راجب دختر 17 ساله ایه که خودکشی کرده...و 13 دلیل برای این کارش داشته و اونهارو در غالب نوارهایی برای بقیه گفته که بعد مرگش بقیه بدونن... اولش ادم از خودش میپرسه چرا باید یه دختر به این سن و سال حتی فکر اینکارو کنه؟؟ولی بعد.... حالا یه سوال...چنتا دلیل برای تموم نکردن زندگی دارین؟؟خیلی خوبه یبار بهش فکر کنیم و دلیلامونو بشمریم.... پ.ن : واقعا چی باعث میشه من تو فصل امتحانا بشینم فیلم و سریال ببینم ؟؟! برچسب‌ها: فیلم+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۶ساعت   توسط Artarchgirl  |  هجوم خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت هجوم خاطرات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : artarchstudent بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 20 دی 1396 ساعت: 4:50

  اول ساعت محمود اومد سر کلاس (استاد) با موهای برفی شده و یه من ریش و یه کت شلوار توسی دهه پنجاه که به قد بلند و اندام باریکش هم میومد واحد مدیریت پروژه بود شروع کرد حرف زدن : مرا ببوس! اولش فکر کردم پیرمرده چ  هجوم خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت هجوم خاطرات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : artarchstudent بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:35

  نمایش نامه هملت_پرده سوم (زمانی که شاهزاده هملت تصمیم میگیرد بین موندن و خودکشی کردن یکی را انتخاب کند) : بودن یا نبودن، حرف در همین است. آیا بزرگواری آدمی بیشتر در آن است که زخم فلاخن و تیر بخت ستم‌پیشه  هجوم خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت هجوم خاطرات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : artarchstudent بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:35

دیروز ، روزی بود که تو تقویم نام "فریدون مشیری" ثبت بود... اشعار و سروده های فریدون مشیری بیشتر تو مضامین عاشقانه ، صلح و طبیعت دوستی هست و با نوعی ساده نگری و قلم بسیار بسیار روان نوشته شده... خواستم به این ب  هجوم خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت هجوم خاطرات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : artarchstudent بازدید : 68 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:35

  حالت چقدر خوب می شودیکی پیدا شودجنسش خالص باشداز آن ناب های روزگارکه یک عمر داستانش را می شندیدی...آنوقت بیاید جلودر گوشت بگوید: هستم!از آن بودن هایی که هیچ وقت تمام نمی شود... کسی که دوست داشتن راکنار ما هجوم خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت هجوم خاطرات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : artarchstudent بازدید : 63 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:35

  هم وطن کرد عزیزم شمایی که یه شبه زندگیت از این رو به اون رو شد...شمایی که تا چند شب پیش سرتو راحت تو جای گرمت میزاشتی زمین ، حالا مجبوری با تحمل سرما تو چادرهایی که حکم خونه رو پیدا کرده واست شبو صبح کنی...هم  هجوم خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت هجوم خاطرات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : artarchstudent بازدید : 50 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:35